فاطمه شعبانی: «فرخنده فرمانی زاده» مدرک مددکاری اجتماعی دارد و در سن ۴۸ سالگی، با بازی در سریال «کت جادویی» وارد عرصه هنر شده است. گرچه موفقیت «فرمانی زاده» در این اثر نسبت به آثار شاخص بعدیش مانند سریال لیسانسهها، زیاد نبود، اما تجربه خوبی برای این بازیگر محسوب میشود و همکاری با هنرمندانی همچون «رامبد جوان» «بهزاد فراهانی» و مرحوم «جمشید اسماعیلخانی» را تجربه کرده است. او تجربه بازی در ۳ فیلم سینمایی را هم دارد. «فرمانیزاده» توانست با ایفای نقش «مامان خانم» در سریال لیسانسهها و فوق لیسانسهها تجربه بازیگری موفقی برای خود رقم بزند. گفتگوی ما را بخوانید......
اولین حضورشما جلوی دوربین سریال کت جادویی است، چطور شد بدون سابقه بازیگری در این سریال بازی کردید؟به طور اتفاقی! سرکوچه مان یک پزشک داخلی بود یک روز که کسالت داشتم به آنجا رفتم گویا یک هفته قبل در مطب فیلمبرداری داشتند و یکی از وسایل فیلمبرداری در مطب جا مانده بود. خانم منشی از من پرسید: شما کجا میروی؟ گفتم سمت آریا شهر میروم او هم گفت: حالا که آن سمتی میروید دفتر آنها خیابان آیت الله کاشانی است میتوانید این امانتی را برایشان ببرید؟ من هم قبول کردم. با دخترم رفتیم یک دفتر سینمایی بود تا من را دیدندپرسیدند: خانم شما خارجی هستی؟ گفتم: نه؟! گفتند: تیپ و صدایتان خاص است میآیی بازیگر شوی؟ گفتم: من بازیگری بلد نیستم! شماره تلفنم را گرفتند و ۲-۳ هفته بعد از دفتر محمد حسین لطیفی تماس گرفتندکه میخواست سریال کت جادویی را بسازند. من هم رفتم و بعد از تست گرفتن نقش خواهر خانم خوورش را به من دادند! من از بازیگری چیزی نمیتوانستم، اما خیلی خوشحال بودم که جایی آمده ام که پر از بازیگر است. من هم ماهی یکی دو سکانس بازی میکردم دنیای جدیدی بود و از این سریال خاطرات خیلی قشنگی دارم و اینطوری پایم به تلویزیون باز شد.
کمی از نقش مامان خانم در سریال لیسانسهها و فوق لیسانسهها بگویید؟این نقش را آقای سروش صحت به من دادند و به نظرم خیلی قشنگ بود و هرکس من را میبیند میگوید: شما دقیقا همان مادر هستید. این نقش و در کل گروه را خیلی دوست دارم ازشان خیلی چیزها یاد گرفتم اینها خانواده من هستند خاطرات خیلی خوبی دارم و دلم برایشان تنگ میشود.
ارتباط خوب شما با عروستان و اینکه به جای دفاع از پسر از عروستان دفاع میکنید، کمی غیر واقعی به نظر نمیرسد؟فکر میکنم واقعیت همین است! ما باید واقعیت را قبول کنیم و حق را به طرف بدهیم بچه من مشکل دارد، اما عروس من چه گناهی کرده است؟ بعضی به من میگویند: چرا پسرت را دعوا میکنی؟ میگویم: برای اینکه بیمار است و باید کاری کنم وظیفه من است که از عروسم دفاع کنم!. البته در فوق لیسانسهها نشان میدهد گاهی من بی جهت به رحیم شک میکنم. این سریال واقعیت زندگی است و به مردم درس میدهد. متاسفانه بعضی به صورت طنز نگاه میکنند و میخندند و میروند، اما این واقعیت است. باید با بیمار چکار کرد؟ من، چون کارهای خیریه انجام میدهم و به کمپهای ترک اعتیاد سر میزنم یا در خیابانها افراد معتاد را میبینم معتقدم که اینها بیمار هستند و باید آنها حمایت شوند نه اینکه طردشان کنیم. در خانواده هم همینطور است من نوعی وقتی میبینم بچه ام مشکل دارد باید کمک کنم تا مشکلش حل شود.
با توجه به اینکه شما مددکاری اجتماعی خوانده اید بهترین راه کمک به افراد معتاد چیست؟فرق میکند یک معتاد تا خودش نخواهد نه کمپ ترک اعتیاد و نه روشهای مختلف ترک اعتیاد هیچکدام اثری ندارد. باید معتاد به جایی برسد که خودش خسته شود و تصمیم به ترک بگیرد وگرنه هیچ فایدهای ندارد به زور نمیتوان معتاد را ترک داد. من کارتن خواب معتادی را میشناسم که ۸۰ سالش است این دیگر نه توان و نه انگیزه ترک دارد نهایت ما میتوانیم بهش کمک مادی کنیم حتی پول بدهیم که برود موادش را تهیه کند تا برای تهیه مواد دست به کار خلاف دیگری نزند.
نظرتان در باره ازدواج مامان خانم و عباس آقا چیست؟آقای صحت به من گفت: مامان خانم میخواهم بنویسم شما با عباس آقا ازدواج کردی نظرت چیست؟ گفتم: سروش چقدر کارت قشنگ است؟! گفت: چیه خوشحال شدی؟! گفتم: متاسفانه در جامعه ما وقتی مادر یا پدر میمیرند یا از همدیگر جدا میشوند فکر میکنیم باید تا آخر عمر مجرد باشند وگرنه به بی وفایی متهم میشوند. ما آدمها چه جوان چه پیر نیاز به همدم داریم. مامانم ۸۵ سالش بود گاهی به من میگفت: فریده کاش بابات بود یک چای دم میکردیم و باهم میخوردیم و با هم درد دل میکردیم. نیاز عاطفی یا حتی نیاز مادی است وقتی خانمی وضع مادی اش خوب نیست و از لحاظ مالی منبع درآمدی ندارد و محتاج عروس و داماد است میخواهد ازدواج کند که سربار نباشد مرد هم همینطور او هم تنهاست. متاسفانه بچهها قبول نمیکنند و مثلا میگویند: بابا ما که لباسهایت را میشوییم و غذایت را هم درست میکنیم برای چی میخواهی زن بگیری؟! امروز صبح در خیابان خانمی من را دید و گفت: خانم خیلی جالب است که شما با عباس آقا ازدواج کردی پدرمن ۳۰ سال تنها بود و تازه فهمیدم که در مورد پدرم چه اشتباهی کردم و پدرم چقدر تنهایی کشید و فوت کرد. کاش خانوادهها این را به صورت طنز نبینند و به دور از تعصبات نگاه کنند اگر کسی بعد از فوت همسرش مجددا ازدواج میکند کار خلاف شرع انجام نمیدهد، اما متاسفانه در ایران این موضوع هنوز جا نیفتاده است.
به نوعی غیرت فرزندان اجازه نمیدهد!دقیقا، حبیب هم این کار را میکند یک غیرت نابه جا. خیلیها را دیدم وقتی خودشان ۵۰-۶۰ سالشان میشود میگویند: الان میفهمیم که در مورد پدر یا مادرمان اشتباه کردیم. در یک قسمت سریال میگفت داروها نقطه اشتراک و تفاهم ماست! میخواست نشان بدهد که هردو پیر و مریض هستند و حرف مشترکشان درباره داروها و دندان مصنوعی شان است. البته پیرها هم با همدیگر فرق میکنند بعضی فانتزی هستند و درباره طلا و جواهر و سفر خارج صحبت میکنند و بعضی درباره پادرد، داروها، عروس و دامادها، گله گزاری ها. وجه اشتراکشان است اگر نباشد نمیتواند هم صحبت هم باشند.
بین مددکاری اجتماعی و بازیگری کدام را بیشتر دوست دارید؟فرقی نمیکند هردو را وقتی دوست دارم که بتوانم کمکی به کسی کنم. من در دانشگاه ملی بهیاری خواندم و بعدا گفتم فارغ التحصیلان بهیاری یک دوره مددکاری در ولنجک بگذرانند. بعد از گذراندن دوره مددکار شدم بعد از فارغ تحصیلی دیدم خیلیها معنی مددکاری را نمیدانند. یادم میآید آقایی بیماری دیابت داشت و قرار بود پایش را قطع کنند او نمیگذاشت و میگفت من در دهات زندگی میکنم اگر پای من را قطع کنند و به دهات بروم من را مسخره میکنند و خانمم از من طلاق میگیرد و این فکرش فاجعه بود. ما رایزنی کردیم و خانمش را آوردم و برایش جریان را توضیح دادم. دیدم چقدر فقر فرهنگی داریم از آنجا شروع کردم به مددکاری، اما هنوز خیلیها معنی مددکاری اجتماعی را نمیدانند و کمتر سراغشان میروند مگر در بیمارستان پول کم دارد میگویند برو پیش مددکار ما همه جا مددکار داریم و جامعه ما نیاز به مددکار اجتماعی دارد. در بیمارستان کار میکردم یک بیماری داشتیم که با هزار بدبختی برای درمان از یکی از روستاهای همدان آمده بود. یکبار آقایی برای ملاقاتش آمد و گفت: خانواده این بیمار فکر کردند این بنده خدا فوت کرده است و بدون اینکه بیایند جسد را ببرند در روستا برایش ختم گرفته اند اینقدر که اینها فقیر بودند؟! ماشین جور کردیم و به روستا رفتیم و جریان را به خانواده اش گفتیم. از آنجا بود که حس کردم که اینها خیلی نیاز به کمک دارند و باید هرطور شده کمکشان کنم.
بعد از سریال فوق لیسانسهها پیشنهاد بازی در سریال دیگری هم دارید؟فوق لیسانسهها ۲ هفته است که فیلمبرداری اش تمام شده و آقای صحت برای فیلمشان به خارج کشور رفته و هوتن شکیبا هم قرار است یک فیلم سینمایی کار کند به ما گفتند یک ماه آف هستیم و بعد دوباره میآییم. اینطور که شنیدم میخواستند یک برنامه برای عید نوروز بسازند، اما گویا، چون قرار است سریال پایتخت برای عید بیاید انگار میخواهند برای ماه رمضان بسازند، اما هنوز هیچی مشخص نیست. ۲ هفته قبل که به دفتر آقای جودی رفته بودم پرسیدم که سری جدید ساخته میشود گفت معلوم نیست. یک سریال دیگر هم قرار است بازی کنم، اما هنوزقطعی نشده و فعلا کار دیگری ندارم.